English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4633 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
penal code U قانون مجازات عمومی
penal codes U قانون مجازات عمومی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
rule of thumb U قانون عمومی
law of universal gravitation U قانون جاذبه عمومی
law of universal gravitation U قانون گرانش عمومی
rogation U تصویب قانون بوسیله مراجعه باراء عمومی
preventive detention U تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
rule of law U قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
huygen's principle U قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
punitive damages U خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
general quarters U اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware U ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
general orders U دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose U کارهای عمومی مصارف عمومی
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
canon U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canons U قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
consolidated dining facility U تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
reprimands U مجازات
penalties U مجازات
sanctioned U مجازات
sanctions U مجازات
sanctioning U مجازات
sanction U مجازات
punishment U مجازات
retribution U مجازات
rocket [British E] U مجازات
reprimanding U مجازات
reprimanded U مجازات
reprimand U مجازات
castigation U مجازات
wite U مجازات
pains and penalties U مجازات
the lash U مجازات
penalty U مجازات
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
reprieval U تعلیق مجازات
to death penalty U اعدام مجازات
punishment of a minor offence U مجازات تکدیری
sanctioning U مجازات کردن
punishability U قابلیت مجازات
punishability U مجازات کردنی
principal punishment U مجازات اصلی
punishes U مجازات کردن
theories of punishment U اهداف مجازات
death penalty U مجازات اعدام
severe punishment U مجازات شاق
supplementary punishment U مجازات تکمیلی
suspension of punishment U تعلیق مجازات
capital punishment U اعدام مجازات
punished U مجازات کردن
punish U مجازات کردن
capital punishment U مجازات اعدام
reformative punishment U مجازات تادیبی
punitory U متضمن مجازات
pecuniary punishment U مجازات نقدی
deterrent punishment U مجازات ارعابی
deterrennt punishment U مجازات ترهیبی
degrading punishment U مجازات ترذیلی
degradatory punishment U مجازات ترذیلی
accessory punishment U مجازات تبعی
culpability U قابلیت مجازات
agravation of punishment U تشدید مجازات
commutation U تخفیف مجازات
communication of punishment U ابلاغ مجازات
culpable U قابل مجازات
castigator U مجازات کننده
disciplinary punishment U مجازات انضباطی
fasces U قدرت مجازات
pecuniary pumishment U مجازات نقدی
pecuniary penalty U مجازات مالی
mitigation of punishment U تخفیف مجازات
sanction U مجازات کردن
criminous U مستحق مجازات
sanctioned U مجازات کردن
sanctions U مجازات کردن
doom U حکم مجازات
suspended sentence U مجازات تعلیقی
forfeitable U قابل مجازات
suspended sentences U مجازات تعلیقی
divine legislation U تشدید مجازات
probation U تعلیق مجازات
punishment U کیفر مجازات
sentencing U حکم به مجازات
theories of punishment U فلسفه مجازات
sentences U حکم به مجازات
sentence U حکم به مجازات
punishable U مستحق مجازات
punishable U قابل مجازات
to get a rocket [British E] <idiom> U مجازات شدن
to get ticked off [British E] <idiom> U مجازات شدن
absolution U انصراف از مجازات
indictable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
commutation U تبدیل مجازات به اخف
indictable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
censure U مجازات [اصطلاح روزمره]
finger-wagging U مجازات [اصطلاح روزمره]
sanction U تصدیق مجازات اقتصادی
sanctioned U تصدیق مجازات اقتصادی
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات
sanctioning U تصدیق مجازات اقتصادی
sanctions U تصدیق مجازات اقتصادی
on probation U در دوره تعلیق مجازات
on probation U به شرط تعلیق مجازات
reproof U مجازات [اصطلاح روزمره]
culpable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
suit the punishment to the crime U انطباق مجازات بر جرم
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
penal <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
it is death to U مجازات 0000مرگ است
punishable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
reprieving U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves U مجازات کسی را بتعویق انداختن
punished U مجازات کردن کیفر دادن
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات بودن
punish U مجازات کردن کیفر دادن
punishes U مجازات کردن کیفر دادن
probation order U دستور یا حکم تعلیق مجازات
lynches U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynch U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
to give a suspended sentence [British E] U حکم دوره تعلیق مجازات دادن
lictor U پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
capital U قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
common carrier U موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
The culpable action may be done wilfully or by negligence. U عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
war crimes U اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
common user U عمومی
the public voice U عمومی
general porpose U عمومی
hackneyed U عمومی
popular U عمومی
generic U عمومی
widest U عمومی
wider U عمومی
wide U عمومی
oecumenical U عمومی
rife U عمومی
ecumenic U عمومی
general U عمومی
outline U خط عمومی
common U عمومی
generals U عمومی
commonest U عمومی
commonest U :عمومی
common U :عمومی
commoners U :عمومی
commoners U عمومی
overt U عمومی
universal U عمومی
outlining U خط عمومی
outlines U خط عمومی
outlined U خط عمومی
public U عمومی
Recent search history Forum search
1ICR
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1اجزای تشکیل دهنده سازمان
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1The outright abolition of the death penalty.
1meaning of taking law
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1more technically difficult general ledger
2crucification
0عمومی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com